loading...
ANtI gIrl
آخرین ارسال های انجمن
Mr dot ninE بازدید : 66 1392/04/25 نظرات (0)

دو راهب در مسير زيارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه اي رسيدند. لب رودخانه ، دختر زيبائي را ديدند که لباس گرانقيمتي به تن داشت. از آنجائي که ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نميخواست هنگام عبور لباسش آسيب ببيند ، منتظر ايستاده بود . يکي از راهبها بدون مقدمه رفت و خانوم را سوارکولش کرد. سپس او را از عرض رودخانه عبور داد و طرف ديگر روي قسمت خشک ساحل پائين گذاشت . راهبها به راهشان ادامه دادند. اما راهب دومي يک ساعت ميشد که هي شکايت ميکرد : ” مطمئنا اين کار درستي نبود ، تو با يه خانم تماس داشتي ، نميدوني که در حال عبادت و زيارت هستيم ؟ اين عملت درست بر عکس دستورات بود ؟ “ و ادامه داد : ” تو چطور بخودت اين اجازه رو دادي که بر خلاف قوانين رفتار کني ؟ “ راهبي که خانم رو به اين طرف رودخونه آورده بود ، سکوت ميکرد ، اما ديگر تحملش طاق شد و جواب داد:” من اون خانوم رو يه ساعت ميشه زمين گذاشتم اما تو چرا هنوز داري اون رو تو ذهنت حمل ميکني ؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
متفاوت شدن تو خوب بودنـِ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کودوم بازیکن؟
    وب چ جوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 545
  • کل نظرات : 69
  • افراد آنلاین : 55
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 190
  • آی پی دیروز : 48
  • بازدید امروز : 252
  • باردید دیروز : 339
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,180
  • بازدید ماه : 2,180
  • بازدید سال : 28,280
  • بازدید کلی : 126,640