loading...
ANtI gIrl
آخرین ارسال های انجمن
Mr dot ninE بازدید : 87 1391/12/27 نظرات (0)
دو راهب در مسير زيارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه اي رسيدند. لب رودخانه ، دختر زيبائي را ديدند که لباس گرانقيمتي به تن داشت. از آنجائي که ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نميخواست هنگام عبور لباسش آسيب ببيند ، منتظر ايستاده بود . يکي از راهبها بدون مقدمه رفت و خانوم را سوارکولش کرد. سپس او را از عرض رودخانه عبور داد و طرف ديگر روي قسمت خشک ساحل پائين گذاشت . راهبها به راهشان ادامه دادند. اما راهب دومي يک ساعت ميشد که هي شکايت ميکرد : ” مطمئنا اين کار درستي نبود ، تو با يه خانم تماس داشتي ، نميدوني که در حال عبادت و زيارت هستيم ؟ اين عملت درست بر عکس دستورات بود ؟ “ و ادامه داد : ” تو چطور بخودت اين اجازه رو دادي که بر خلاف قوانين رفتار کني ؟ “ راهبي که خانم رو به اين طرف رودخونه آورده بود ، سکوت ميکرد ، اما ديگر تحملش طاق شد و جواب داد:” من اون خانوم رو يه ساعت ميشه زمين گذاشتم اما تو چرا هنوز داري اون رو تو ذهنت حمل ميکني ؟!
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
متفاوت شدن تو خوب بودنـِ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کودوم بازیکن؟
    وب چ جوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 545
  • کل نظرات : 69
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 297
  • آی پی دیروز : 48
  • بازدید امروز : 579
  • باردید دیروز : 339
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,507
  • بازدید ماه : 2,507
  • بازدید سال : 28,607
  • بازدید کلی : 126,967